تبسم جانتبسم جان، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره

تبســـــــــم زندگی

روزهای بد

این چند روز مشغول رسیدگی به تبسمم تا خوب وزن بگیره.چیزای خوش مزه که باب میلش هست واسش درست میکنم حریره سوپ ستلاد الویه فرنی دسر های مختلف تا خوب دخترم وزن بگیره دکترش که میگفت ماله دندوناشه و هم گرمی هوا خدا یا به دخترمم کمک کن تا راحت دندون در بیاره .آمین ...
31 خرداد 1393

تبسم و گیره های سرش

دخمل ناز نازی من موهای قشنگش در آمده. لخت و خورمایی.مثل موهای مامانش .منم حالا که موهای قشنگش رشد کرده چند تا گیره سر متناسب با لباسش زدم به سره دخملی .قوربونش برم خیلی خوشگل شد . تبسم 27 خرداد ماه وارد ماه 7 میشه و باید ببرمش واسه قد و وزنش .خداراشکر این ماه خوب بود فقط کمی شکم دخمل بهم  ریز شد و مرتب کار میکرد.خدا راشکر تبسم و بابایی اینم تبسم و چهار دست و پا رفتنش ...
24 خرداد 1393

تبسم در هتل کوثر

سلام سلام صد تا سلام امروز 11 خرداد یکشنبه یه روز خوب واسه من و تبسم بود امروز قرار بود با دوستای کلاس بارداری بعد از 6 ماه همو ندیدن قرار بزاریم هتل کوثر با خوشحالی تمام ساعت 6:30 با تبسم اونجا بودم اولین نفر من و تبسم بودیم بعد هم آنیسای عزیز با مامانش آمد فاطمه جان بعد یوسف جان با مامانش و در آخر آقا کورش با مامانش چهار تا نی نی خوشگل و ناز که همشون متولد ابان 92 بودند. کورش 7 آبان- یوسف 12 آبان -آنبسا 16 آبان- و تبسم 27 ابان  یه جای با صفا و آرامش ..............با وجود  بچه های ما آرامش از اونجا رفت مخصوصا تبسم موقع خوابش زد زیره گریه ........مگه آروم میشد  با کمک مامان یسف روی پتوی آنیسا خوابش کردیم ...
16 خرداد 1393

خبر جدید تبسم در سی تی سنتر

امروز عصر من با یکی از دوست و همکارای بیمه اییم قرار داشتیم در سی تی سنتر با دایی رسول البته بانی این دیدار دایی رسول بود هم فال بود و هم تماشا و هم من بعد از چند سال روستم را میدیدم تبسم نازنین را هم بردیم  با کنجکاوی به اطرافش نگاه میکرد. دختر کنجکاو من   اونجا بغل باباییش یه خواب خوب هم رفت ما هم بستنی شکلاتی سفارش دادیم و تا تبسم خواب بود بستنی نوش جان کردیم   ...
16 خرداد 1393

تبسم و ماشینش

تبسم زندگی من وقتی 6 ماهش شد خیلی دوست داشت که تو رورواک خودش سواری کنه اولش بلد نبود و غرغر می کرد ولی بعد یاد گرفت این شما و تبسم گاهی هم شروع به غر زدن میکنه و من بلندش میکنم. با آهنگ کیتش خیلی حال میکنه و شروع به بلند بلند خندیدن میکنه.......... دخمل نازز نازی من هوا هم که گرم شده یه روز در میان باهم دوش میگیریم عاشق آب بازی و حمام و خیس شدن و این جور چیزا هستش کیف میکنه که آب بازی میکنه     ...
16 خرداد 1393

تبسم و سفر به گلپایگان

سوم خرداد ماه 93 من و بابا احمد و تبسم و بابا عباس و مامانی به سمت گلپایگان رهسپار شدیم. گلپایگان یه جای زیبا و خوش آب و هوا به نام کوچری دارد که در کنار سد واقع شده به همراه علی آقا و عزیز و آقاجان و امیر عباس و خاله مریم  صبح زود حرکت کردیم.  جای همه خالی خیلی زیبا و قشنگ بود ناهار هم جوحه کباب خوردیم که علی آقا و خاله مریم خیلی زحمت کشیدند. دستشون درد نکنه خاله مریم در حال  درست کردن سالاد امیر عباس هم در حال کمک کردن به بابا علی برای کباب جوجه ها تبسم در آغوش مامان مهدیه تبسم و مامانی و عزیز جون تبسم ماما فلطمه اینم یه عکس عاشق...
11 خرداد 1393

6 ماهگی تبسم جان

امروز 26 جمعه بود و فرداش هم شما 6 ماهت میشد و باید واکسن بزنی وای از این واکسنها........... به خاطر همین امروز قرار شد یه جشن کوچولو توی پارک ترتیب بدیم ولی هوا بارونی بود منم تمام وسایل پیک نیک رو آماده کردم و خیلی بارون اومده بود تمام زمینای توی پارک خیس بودند و مجبور شدیم توی خونه خودمون بگیریم. منم واسه اینکه دلم نسوزه که این همه وسیله آماده کردیم ولی استفاده نکردیم حصیر و کف خونخ پهن کردم و نشستیم روی حصیر جاتون خالی کیک پخته بودم با طعم موز و تزیین موز که خیلی خوش مزه شده بود مهمانانی که زحمت کشیدند و آمدند:بابا عباس . مامان فاطمه.دایی رسول و زندایی چون عمع زهرا واسه مهمونی شیر اومده بود خونه بابا محمود اونا دیگه نیومدند ولی سهم...
11 خرداد 1393

شیرین کاری تبسم در 5 ماهگی

سلام دختر گلم که کم کم داره بزرگ و بزرگتر میشه.و کارهای قشنگش واسه مامان و بابا هی بیشتر و بیشتر میشه.مثلا یکی از این کارا چهار دسته و پا شدن دخملی که با چه سرعتی .....جیک ثانیه می تابه یا انگشت پا هاشو میکنه توی دهنش.........چقدر هم حرفیی اول پاهاشو میبینه و بعد هم ................. ملاحضه کردید                   ...
10 خرداد 1393
1